شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۹۴

تست بکارت در زندان

بهم گفته بودن بايد دختري باشم كه از سر يه پادگان تا تهش رد شم و "سلامت" بيام بيرون. منظور از سلامت احتمالا باكره بوده . وقتي سي ساله شدم تازه فهميدم عجب جنونيه كه دختري از سر تا ته يه پادگان - به عنوان نمادي از فضاي پرشور مردانه- رد شه و دلش براي كسي نتپه، يا اگر دلش رفت ، به عنوان موجود زميني خواسته هايي نداشته باشه. و البته من هم جزو اون ميليونها دختري بودم كه اين جنون رو ناآگاهانه - بي اونكه اصلا شك كنم ميشه جور ديگه اي هم نگاهش كرد- زندگي كردم و بهش افتخار هم كردم ! من هم جزو اون ميليون ها دختري بودم كه يادم داده بودند داشتن بكارت - البته نه باسمه اي و جراحي شده اش - يعني نجابت و وقار. يعني تو هرگز پيش از ازدواج اجازه ندادي كسي وارد حريم خصوصي وجودت بشه، يعني تو دست نخورده موندي! يعني تو ي كالا توسط "غير خودي" مصرف نشدي! و نداشتنش يعني تو كثيفي، يعني بي عفتي و لايق همسري كسي نيستي! امروز از اين شوخي احمقانه اي كه باهامون شده - كه من هم مثل يه سامورايي جان بركف بهش وفادار بودم - بيشتر گريه ام ميگيره تا خنده، و لذت ميبرم از اينكه ميبينم دختري فارغ از اين خزعبلات ، به خودش با تمام تماميتش اعتماد ميكنه و زن بودن و زن شدنش مثل طبيعت، مثل خاك، مثل خورشيد براش روشنه، بديهيه ، و هست. 
در خبرها اومده آتنا فرقدانی کاریکاتوریست زندانی رو وادار به تست بکارت کردند. بانوي جواني كه امروز در زندانه با يا بي بكارت ، پاكه ، و سربلنده و مبراست از هجويات مخوف صاحب قدرت، چون صاحب انديشه است ، با تمام شكنندگي هاش آرمان داره و توي اون فضاي زشت زمخت زورمدار، به معناي با شكوه كلمه ، يك "زنه".